مبانی نظری و پیشینه پژوهش باورهای غیرمنطقی (فصل دو پایان نامه ارشد)
مبانی نظری و پیشینه پژوهش (فصل دو پایان نامه ارشد) باورهای غیرمنطقی در 48 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc |
![]() |
دسته بندی | پیشینه متغیر های روانشناسی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 98 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 48 |
مبانی نظری و پیشینه پژوهش (فصل دو پایان نامه ارشد) باورهای غیرمنطقی در 48 صفحه ورد قابل ویرایش با فرمت doc
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه ی پژوهش)
همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی کامل به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو پایان نامه
منبع : دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
باورهای غیرمنطقی
باور یعنی پذیرش یک اصل یا یک مذهب یا یک حقیقت. باور یعنی تمایل به واکنش خود آگاهانه در یک شیوه یا طریقة ثابت در یک وضع خاص(شعاری نژاد، 1388). باور یعنی اعتقاد، ایمان و عقیده(اتکینسون و هیلگارد، 1385).
از یک دیدگاه باورها به دو دسته تقسیم میشوند: الف) باورهای منطقی؛ کسانی که باور دارند در کاری موفق میشوند بدون شک توانایی انجام آن کار را در خود می بینند و موفق خواهند شد ب) باورهای غیرمنطقی؛ این باور که نیاز به حمایت و تأیید افرادی دارند که آنها را میشناسند و یا به آنها ع?قه دارند(ف?ین، 1977، به نقل از تقی پور، 1378).
باورهای غیرمنطقی دو ویژگی اصلی دارند:
1- توقعات خشک و تعصب آمیزی هستند که معمو?ً با کلمات باید و حتماً بیان میشوند.
2- فلسفههای خود آشفته ساز، که معمو?ً حاصل این توقعات هستند و انتسابهای بسیار نامعقول و بیش از حد تعمیم یافته ایجاد میکنند( پروچاسکا، 1999 به نقل از شیرزاد، 1388). در مورد باورهای غیرمنطقی تقسیم بند یهای مختلفی وجود دارد و در یک نوع آن ده باور غیرمنطقی آمده است که عبارتند: از توقع از دیگران، انتظارات بیش از حد از خود، سرزنش کردن، واکنش با درماندگی، بیمسئولیتی عاطفی، نگرانی زیاد توأم با اضطراب، درماندگی به ناکامی، اجتناب از، باور غیرمنطقی وابستگی مشکل، درماندگی برای تغییر و کمال گرایی(الیس و همکاران، ترجمه صالحی و یزدی، 1375).
یک باور، هرگونه فرض اساسی چه آگاهانه ویا ناآگاهانه می باشد؛ که به اشخاص این آمادگی را می دهد که وقایع را به نحو خاصی درک نمایند و نوع خاصی از اعمال را انجام دهند. باورها به 3 دسته تقسیم می شوند:
الف) توصیفی ب) سنجشی ج) تجویزی
باورهای توصیفی، واقعیتهای مورد قبول راجع به یک فرد، دیگران و اوضاع مختلف می باشد.
باورهای سنجشی، انعکاس دهنده قضاوتهایی نظیر خوبی و بدی، درست و اشتباه در ارتباط با خود، دیگران و محیط می باشد.
باورهای تجویزی، آنچه را که یک فرد به طور اجباری اخلاقاً انجام دهد، دیکته می کند و این در صورتی است که باید کارهای اومبتنی بر باورهای قابل ارزیابی باشد( رشیدی ، قدسی و شفیع آبادی1389).
علاوه بر این، باورها دارای ابعاد شناختی، نفسانی و رفتاری می باشند.
بعد شناختی، عبارت است از اطلاعاتی که آن باور مبتنی بر آن می باشد و اساسی برای قضاوت در مورد آنچه خوب یا بد یا درست و اشتباه می باشد.
بعد نفسانی: یک باور عبارت است از هیجان، احساس یا شدت تغیر حالت چه در جهت مثبت یا منفی که ناشی از مرکزیت یافتن باور می باشد. و به واسطه و در چارچوب باورشناختی آموخته می شود.
بعدرفتاری: یک باور، عملی است که یک فرد انجام می دهد و با باورشناختی سازگار می باشد، چنین اعمالی، با محتوای باور تطابق دارند. ولی لزوماً با محیط بدین گونه نمی باشند. اینگونه اعمال ممکن است در چارچوب متن یادگیری باورشناختی یا تنها ناشی از بعد تجویزی باور باشد (مومن زاده،1387).
از لحاظ سلسله مراتب، باورها طبق اهمیت و تاثیرشان در زندگی فرد طبقه بندی می شوند. بعضی از آنها نقش بسیار مهمی دارند در حالی که باورهای دیگر از اهمیت کمتری برخوردارند و حتی مماس می باشند. باورهای یک فرد درباره خودش و مفهوم خودش به طور کلی تمام باورها را تحت تاثیر می گذارد. در حالی که باورهایی که بیانگر سلیقه شخصی می باشد، باورهای دیگر را تحت تاثیر قرار نمی دهد. در نتیجه باورهای یک فرد راجع به خودش چه شایستگی و چه عدم شایستگی، ارزشمند یا بی ارزش بودن، تاثیر زیادی بر باورهای دیگر و نحوه رفتار فرد یا دیگران دارد. (فلاین 1987 نقل از استادی، 1384)
به نظر الیس، انسان های سالم فاقد این باورهای غیرمنطقی هستند:
1. امیال اساسی انسان، مثل امیال شهوانی و جنسی به این دلیل نیاز تلقی می شوند که ما آن ها را نیاز تعریف می کنیم(در حالی که آن ها ترجیحات ما هستند).
2. ما نمی توانیم برخی رویدادها را تحمل کنیم؛ خواه این رویدادها، اجبار به انتظار کشیدن در صف باشد یا مواجه شدن با انتقاد، یا طرد(در حالی که این رویدادها را می توان تحمل کرد).
3. موفقیت ها و شکست های ما با ویژگی های خاصی مانند هوش، ارزش ما را به عنوان انسان مشخص می کنند.
4. دنیا باید با ما عاد?نه برخورد کند؛ گویی که دنیا می تواند از امیال ما پیروی کند.
5. ما باید رضایت دیگران را جلب کنیم؛ گویی هستی ما به آن ها بستگی دارد.
6. برخی افراد، رذل یا شرورند و باید به خاطر شرارتشان تنبیه شوند؛ گویی ما می توانیم بی ارزش بودن انسان را ارزیابی کنیم.
7. وقتی اوضاع آن گونه که ما دوست داریم نیست، گویی مفهوم وحشتناک بودن را می توان به صورت تجربی تعریف کرد.
8. اگر فکر نمی کردیم که اوضاع وحشتناک است یا اگر به دلیل خشم یا اضطراب ناراحت نبودیم، نمی توانستیم عمل کنیم.
9. چیزهای زیان بخشی مانند سیگار یا مواد مخدر، خوشی زندگی را بیش تر می کنند یا مصرف این مواد زیانآور، صرفاً به این دلیل ضرورت دارد که گذراندن زندگی بدون آن ها ممکن است برای مدتی ناخوشایند باشد.
10. عامل بیرونی موجب شادی آنان می شود و ما نمی توانیم احساساتمان را کنترل کنیم.
11. سابقه و گذشتة فرد تنها عامل تعیین کنندة مهم رفتار فعلی اوست؛ گویی چیزی که زمانی زندگی فرد را به شدت تحت تأثیر قرار داده است، برای همیشه بر آن تأثیر دارد.
12. عقایدی که در کودکی آموخته ایم خواه عقاید مذهبی، خواه اخ?قی، یا سیاسی می توانند راهنمای خوبی برای بزرگسالی باشند؛ حتی اگر تعصب آمیز یا افسانه ای باشند(پروچاسکا، 1999 به نقل از شیرزاد، 1388).
برنارد باورهای غیرمنطقی را خواستها و هدفهایی میداند که به صورت اولویتهای ضروری در میآیند، به طوری که اگر برآورده نشوند، موجب آشفتگی میشوند(به نقل از بیابانگرد، 1373). از نظر الیس(1971) فرد ضمن قبول نکردن واقعیت و جذب شدن در فرایند افکار غیرمنطقی در برتریجویی مفرط خود مبت? به عوارضی نسبتاً شدیدی می شود که اغلب آن را اخت?ل عاطفی می نامند. به عقیده وی توسل به این عقاید به اضطراب، اخت??ت عاطفی و ناراحتی روانی منجر می شود(شفیع آبادی و ناصری، 1386). از این رو تا زمانی که تفکر غیرمنطقی جریان دارد اخت??ت عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهد بود. فردی که خود را اسیر و گرفتار افکار غیرمنطقی خود میکند احتما?ً خود را در حالت احساس خشم، مقاومت، خصومت، دفاع، گناه، اضطراب، سستی و رخوت مفرط، عدم کنترل و ناچاری قرار می دهد(تقیپور، 1378). به طور خ?صه میتوان گفت که تصورات کام?ً غلط و اشتباه درباره امورات روزمره باعث به وجود آمدن باورهای غیرواقعی و غیرمنطقی خواهد شد(عزیزی، 1385) افرادی که بر باورهای غیرمنطقی تأکید میکنند در زندگی با مشک?ت چندی روبه رو خواهند شد و برای آن ها دشوار است که به خشنودی دست یابند(هالین، 1996). از سوی دیگر فرد در برخورد با رویدادهای زندگی توانایی شناسایی شیوههای رویارویی سالم را نداشته باشد، در واکنش فعال نسبت به چالشهای زندگی با دشواری روبه رو خواهد شد و برای حل مشک?ت زندگی خود به رفتارهای انحرافی پناه می برد(کلینکه، 1998).
الیس عوامل ناراحت کننده محیطی را رویدادهای فعال کننده A می نامد و اضافه میکند که این رویدادها به خودی خود تعیین کننده احساسات ما نیستند بلکه سیستم باورهای ما است که ممکن است منطقی و یا غیرمنطقی باشند که گذشته و احساسات ما را رقم میزنند. باورهای غیرمنطقی خالق افسردگی، اضطراب و سایر احساسات منفی بیمارگونه هستند(سیاوشی و نوابی نژاد، 1383). نینن(1993) در تحقیقی نشان داد که باورهای غیرمنطقی میتوانند اثرات مخرب جدی در خانه یا محل کار داشته و در برخورد فرد با محیط اثر بگذارند. باورهای غیرمنطقی روی س?متی هیجانی تأثیر میگذارند و افسردگی و غمگینی، خودآزاری و خود سرزنشی، پشیمانی و سایر اثرات عمیق هیجانی را به دنبال دارند. نیک سرشت(1380) نیز به این نتیجه رسید که باورهای غیرمنطقی پسران بزهکار بیشتر از پسران عادی است و باورهای غیرمنطقی دختران بزهکار بیشتر از دختران عادی است. بین باورهای غیرمنطقی زوجین و سطح تحصی?ت آنان رابطه معنادار مشاهده نشد(به نقل از تختی، 1380). لیرد[1](1999) بیان میکند افرادی که دارای باورهای غیرمنطقی هستند معمو?ً به شیوه اجتنابی با تعارضات ارتباطی برخورد میکنند.
[1] - Lyrde
فهم این نکته که آیا بیمار از ماهیت و فرایندهای تاثیرگذار بیماری خود آگاهی دارد یا نه، می تواند تبعات مهمی در درمان داشته باشد. به عنوان مثال، در مرحله حاد اختلال اسکیزوفرنیا بیماران اغلب در مورد بیماری خویش بینش ندارند و همین امر مداخله و درمان را با مانع مواجه می سازد. زیرا آگاهی و بینش بیمار از ماهیت کیفیت تعاملی مؤثر بر بیماری باعث می شود درمان بهتر پیشرفت کند(بک، باروش، بالتر، استیر و وارمان، 2004).
پیشینه تحقیق:
حمیدی و محمدحسینی(2010) در تحقیق خود دریافتند که بین باورهای غیرمنطقی و سازگاری عاطفی، شناختی، هیجانی و تحصیلی ارتباط معنادار وجود دارد.
حمیدی و شیرازی مطلق(2010) در تحقیق خود دریافتند که بین افرادی که دچار اختلال وسواس اجباری هستند و افراد عادی در باورهای غیرمنطقی و مکانیسم های دفاعی تفاوت معنادار وجود دارد.
موسوی، هزاردستان، آتش پور و مرکی(2012) در تحقیق خود که با هدف مقایسه تکانش پذیری و باورهای غیرمنطقی افراد دارای اختلال وسواس اجباری و افراد عادی بود، دریافتند که در باورهای غیرمنطقی بین آنها تفاوت معنادار حاصل نشد ولی در تکانش پذیری بین دو گروه اختلاف معنادار بدست آمد.
پیئر[1] (2009) در پژوهی که بر روی افراد افسرده و غیر افسرده انجام داد به این نتیجه دست یافت که در کلیه ابعاد تفکرات غیرمنطقی بین دو گروه مورد بررسی تفاوت معناداری وجود دارد.